یادته ؟
تو یه مسافر بودی .... یه مسافر خسته دنبال یه خلوت امن ....
دل منم یه خلوت امن بود چشم به راه یه مسافر...
تو این خلوت امن لونه کردی ..گرم شدی .. آروم شدی و بدون اینکه بفهمی ،
بودنت برام عادت شده دور و دور تر شدی ...
تو روزای که آغوشم نیازمند حرم نفس هات بود و دلم چشم انتظار مرحم دستات ...
نه از گرمی نفس هات خبری شد و نه از مرحم دستات ..
حالا یه پیله خاکستری دور خودم و تنهایی هام کشیدم
و دارم آروم آروم تو انزوای محض فراموش میشم ..
این پیله رو دوست دارم .. چون میدونم
دیگه هیچ مسافری سراغ یه پیله خاکستری نمی یاد ..